لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

لناخاله ریزه

عید قربان وماجرای !!!!!!!!!!!!!!!

عید قربان مبارک روز قبل عید قربان ما شام جایی دعوت بودیم. البته اولین بار بود که منزل این دوستمون میرفتیم ولی با چند تااز دوستان قدیمی همه با هم دعوت داشتیم. جای همه خالی چون اینجا اکثراً شبها تا دیر وقت سر کار هستن وقتی رسیدیم اول شام خوردیم چون بچه ها دیگه حسابی گرسنه بودن بعد هم بقیه پذیرایی انجام شد.الهام جون کلی زحمت کشیده بود  البته دوستم مثل این خانم لبهاش پروتز نیست. بعد نشستیم وکلی حرف زدیم بازم دیدیم وقت نمیگذره قصد رفتن کردیم که میزبان عزیزالهام جون گفت : حالا بریم ادامه مطلبو با هم داشته باشیم. الهام جون گفت:کجا به این زودی ؟؟؟دیر امدین زود میخواین برین؟؟؟؟ ووووووووکلی اصرار که بمونین. در...
19 آبان 1391

پاییز

                                              من عاشق فصل پاییزم   من عاشق مهر هستم به خاطر اینکه متولد ماه مهرم   من عاشق آبان هستم به خاطر اینکه همسرم متولد آبانه البته بهار با فروردینش که جای خود داره چون نفسم متولد فروردینه خوب بگم از پاییز. میخواستم بگم آخر هر صد رنگی ورنگ عوض کردنی عریانی وآشکار شدنه . همون جور که برگهای درخت رنگ خودشونو عوض میکنن واز...
17 آبان 1391

باران رحمت الهی

از هرچه بگذریم از بارون نمیشه گذشت . این اولین بارون پاییزی کیشه امیدوارم تداوم داشته باشه واخریش نباشه . من ولنا خیلی بارونو دوست داریم مخصوصاً اینکه بریم زیر بارون وخیس بشیم. لنا تا دید بارون میاد بدو بدو رفت تو حیاط ولی بدون چتر . بارونهای کیشم خیلی خفن میبارن تند و سیل آسا ولی تایم اندک. خلاصه هر چی گفتم چتر ببر گفت نه ولی مال عروسکمو میبرم با هم بریم ادامه مطلب   چتر عروسکشو گرفته بود روی سر خودش ولی دوستش با چتر باباش امده بود.   ...
16 آبان 1391

گریه

من همیشه تو وب دخملی عکسهای خندون لنا جونی رو گذاشتم ولی این پست که فقط یه عکس داره مربوط به گریه کردن میشه. یه شب لنا یه دفعه و بدون دلیل شروع کرد به گریه کردن اونم از نوع عربی( تو کیش کم بارون میباره ولی وقتی هم شروع میشه سیل آسا میباره زود هم تمام میشه یعنی رعد وبرق و بارون وآفتاب کلا در عرض 1ربع ساعته واسه همین به بارونهای کیش میگن بارون عربی) خلاصه من نمیدونم این اشکهارو از کجا میاره به قول خودش گولی گولی اشک میریخت. هرچی من ووحید میگفتیم چی شده ؟؟؟؟؟؟ خیر فقط گریه حالا عکس العمل من چی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!! برای خوندن عکس العمل من تشریف ببرین ادامه مطلب وای نگین چه بی رحم هستم...
13 آبان 1391

دریااااااااا

  5 شنبه 21 مهر بود لنا جونی هوس دریا کرد البته از نوع شنا و................. جاتون خالی رفتیم پشت بازار ونوس . عجب آبی بود دخترم کلی آب بازی کرد ولذت برد. ساعت حدود 2 نیمه شب از ترس  کوسه وماهی بزرگ از آب امد بیرون. البته بابا وحید مجبور شد بگه کوسه  وگر نه تا صبح لنایی تو آب بود.   ...
8 آبان 1391

نقاشی

بعد از کلی تب وسرماخوردگی دخترم بهتر شده . شکر خدا . لنا خیلی خانمه توخونه همیشه خودشو سرگرم میکنه تازه منم سرگرم میکنه مخصوصا رنگ امیزی که باشه منم هستم   ...
6 آبان 1391

پمپ بنزین

اینجا یعنی کیش کلا 2تا پمپ بنزین هست حدود 5 مهر یکیشون نقص فنی پیدا کرده بود در نتیجه اون یکی دیگه خیلی شلوغ بود . ما هم بنزینمون تمام بود تو حد هل دادن خلاصه از اونجا که بابا وحید سر کار بود من ودخترم تصمیم گرفتیم بریم تو صف بنزین . چون واقعا بنزین خیلی کم داشتیم مجبور بودم ماشینو خاموش کنم در نتیجه لنا از گرما کلافه شد. خلاصه 7 شب رفتیم تاااااااااا 10 شب نوبت ما شد . قربون لنایی برم خیلی طاقت اورد ولی کلی بازی کرد.   ...
25 مهر 1391

لنا باربی

لنا جونی عاشق شاله ولی از دستمال سر خیلی بدش میاد ولی نمیدونم اینجا آفتاب از کدوم طرف در امده بود البته این نکته روبگم لنا تو خونه همیشه 2 جا فقط برای عکس گرفتن می ایسته اگه اون جاهای خودش نباشه نمیزاره عکس بگیرم خوش بگذره دختر نازم   ...
25 مهر 1391