عید قربان وماجرای !!!!!!!!!!!!!!!
عید قربان مبارک
روز قبل عید قربان ما شام جایی دعوت بودیم. البته اولین بار بود که منزل این دوستمون میرفتیم ولی با چند تااز دوستان قدیمی همه با هم دعوت داشتیم. جای همه خالی چون اینجا اکثراً شبها تا دیر وقت سر کار هستن وقتی رسیدیم اول شام خوردیم چون بچه ها دیگه حسابی گرسنه بودن بعد هم بقیه پذیرایی انجام شد.الهام جون کلی زحمت کشیده بود البته دوستم مثل این خانم لبهاش پروتز نیست.
بعد نشستیم وکلی حرف زدیم بازم دیدیم وقت نمیگذره قصد رفتن کردیم که میزبان عزیزالهام جون گفت :
حالا بریم ادامه مطلبو با هم داشته باشیم.
الهام جون گفت:کجا به این زودی ؟؟؟دیر امدین زود میخواین برین؟؟؟؟ ووووووووکلی اصرار که بمونین. درنتیجه موندیم . الهام جون برای سرگرمی ما رفت یه بازی جالب اورد که از تایلند خریده بود واییییییییییییییییییییییی کلی سرگرم شدیم . جای همه خالی خلاصه تا 5 صبح نشستیم به بازی کردن البته بچه ها 12تا 1 یکی یکی خوابشون برد.
وقتی رفتیم خونه وحید گفت دوستم گفته جمعه صبح قربونی دارم زنگ میزنم بیاین .
ساعت 9صبح زنگ زد گفت داریم میریم شماهم بیاین . وای من تازه 6 خوابیده بودم ولی کاری نمیشد کرد .بلند شدیم البته لنا زودتراز همه حاضر شد. نون تازه خریدیم ورفتیم کنار ساحل . چون روز عید بود اکثر قصابها وقت زیادی نداشتن در نتیجه سریع گوسفند بیچاره رو قربونی کرد و گوشتهاشو ردیف کردو رفت .
راستی موقع قربونی کردن من ولنا رفتیم لب دریا عکس گرفتیم چون ترسیدم دخملی ببینه بترسه. وقتی امدیم لنا گفت چرا گوسفند نیست چرا افتاده زمین خونی شده گفتم نه مامان خون نیست سس ریخته روش حالا هم عمو می برتش حمام . خلاصه از نظر من قانع شد ولی ولی ولی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ساعت حدود 11بود که بعد از پخش حدود نیمی از گوشتهای قربونی ما جگر گوسفنده رو کباب کردیم وکنار ساحل خوردیم جاتون خالی خیلی چسبید. بعد هم چایی آتشی و بعد هم آبتنی خیلی چسبید .
حدوداً 10 نفر بودیم با لنا جونی 11 نفر.عجب آب بازی کردیم . بعد هم امدیم واسه نهار.
آقای قصاب به سفارش دوستمون یه کم شیشلیک از گوشتها واسه نهار حاضر کرده بود که بعد از آب بازی حدود ساعت 4 کباب کردیم وخوردیم . تا حدود ساعت 7 اونجا بودیم بعد هم خسته وکوفته برگشتیم خونه . من ودخملی خوابیدیم تا 9 ولی بابایی رفت سر کار . اینم از عید ما.
امیدوارم همیشه وهر روز برای شما دوستای عزیزم عید باشه وشاد وسلامت باشین.
من ودخملی رفتیم کنار ساحل تا شاهد قربونی شدن گوسفند نباشه
اینجا داریم میریم آب بازی
حالا دیگه خسته نباشید بفرمایید یه چایی اونم از نوع آتیشییییییییییییییی
دوستون دارم یه عالمه به قول مینا جونم مرسی وقت گذاشتین خوندین.