لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

لناخاله ریزه

عید قربان وماجرای !!!!!!!!!!!!!!!

1391/8/19 4:13
نویسنده : مامان نرگس
503 بازدید
اشتراک گذاری

عید قربان مبارک

روز قبل عید قربان ما شام جایی دعوت بودیم. البته اولین بار بود که منزل این دوستمون میرفتیم ولی با چند تااز دوستان قدیمی همه با هم دعوت داشتیم. جای همه خالی چون اینجا اکثراً شبها تا دیر وقت سر کار هستن وقتی رسیدیم اول شام خوردیم چون بچه ها دیگه حسابی گرسنه بودن بعد هم بقیه پذیرایی انجام شد.الهام جون کلی زحمت کشیده بود  البته دوستم مثل این خانم لبهاش پروتز نیست.

بعد نشستیم وکلی حرف زدیم بازم دیدیم وقت نمیگذره قصد رفتن کردیم که میزبان عزیزالهام جون گفت :

حالا بریم ادامه مطلبو با هم داشته باشیم.

الهام جون گفت:کجا به این زودی ؟؟؟دیر امدین زود میخواین برین؟؟؟؟ ووووووووکلی اصرار که بمونین. درنتیجه موندیم . الهام جون برای سرگرمی ما رفت یه بازی جالب اورد که از تایلند خریده بود واییییییییییییییییییییییی کلی سرگرم شدیم . جای همه خالی خلاصه تا 5 صبح نشستیم به بازی کردن البته بچه ها 12تا 1 یکی یکی خوابشون برد.

وقتی رفتیم خونه وحید گفت دوستم گفته جمعه صبح قربونی دارم زنگ میزنم بیاین .

ساعت 9صبح زنگ زد 21920_viannen_63.gifگفت داریم میریم شماهم بیاین . وای من تازه 6 خوابیده بودم ولی کاری نمیشد کرد .بلند شدیم البته لنا زودتراز همه حاضر شد. نون تازه خریدیم ورفتیم کنار ساحل . چون روز عید بود اکثر قصابها وقت زیادی نداشتن در نتیجه سریع گوسفند بیچاره رو قربونی کرد و گوشتهاشو ردیف کردو رفت .

راستی موقع قربونی کردن من ولنا رفتیم لب دریا عکس گرفتیم چون ترسیدم دخملی ببینه بترسه. وقتی امدیم لنا گفت چرا گوسفند نیست چرا افتاده زمین خونی شده گفتم نه مامان خون نیست سس ریخته روش حالا هم عمو می برتش حمام . خلاصه از نظر من قانع شد ولی ولی ولی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ساعت حدود 11بود که بعد از پخش حدود نیمی از گوشتهای قربونی ما جگر گوسفنده رو کباب کردیم وکنار ساحل خوردیم جاتون خالی خیلی چسبید. بعد هم چایی آتشی و بعد هم آبتنی خیلی چسبید .

حدوداً 10 نفر بودیم با لنا جونی 11 نفر.عجب آب بازی کردیم . بعد هم امدیم واسه نهار.

آقای قصاب به سفارش دوستمون یه کم شیشلیک از گوشتها واسه نهار حاضر کرده بود که بعد از آب بازی حدود ساعت 4 کباب کردیم وخوردیم . تا حدود ساعت 7 اونجا بودیم بعد هم خسته وکوفته برگشتیم خونه . من ودخملی خوابیدیم تا 9 ولی بابایی رفت سر کار . اینم از عید ما.

امیدوارم همیشه وهر روز برای شما دوستای عزیزم عید باشه وشاد وسلامت باشین.

لنا

لنا

لنا

من ودخملی رفتیم کنار ساحل تا شاهد قربونی شدن گوسفند نباشه

لنا

لنا

 لنا

لنا

اینجا داریم میریم آب بازی

لنا

لنا

حالا دیگه خسته نباشید بفرمایید یه چایی اونم از نوع آتیشییییییییییییییی

لنا

دوستون دارم یه عالمه به قول مینا جونم مرسی وقت گذاشتین خوندین.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان تارا
18 آبان 91 15:47
خووووووووووووش بگذره خانوم خانوما دلمونو آب کردی / جای ما رو هم خالی کردین؟


رویا جون واقعا جاتون خالی
مامان محمد و ساقی
18 آبان 91 18:02
سلام
اگه این ما جون نبود چیکار باید میکردی عزیزم
بابا تو آخر نوشتن هستی نرگس.عجب عید قربانی داشتیا.چه جای قشنگی هم رفتین
من نمیتونم گوشت گوسفندی رو که دیدمش بخورم مخصوصا" جگرش
ایشا... همیشه به مهمونی عزیزم


اره لنا هم اصلا نخورد نه جگر نه کباب همش میگفت من میدونم این گوسفندو گشتن بعد تکه تکه کردن تو الکی میگی سس بوده
مامان کوروش
20 آبان 91 14:51
وای نرگس جونم چه تعطیلی خوبی حسابی خوش گذروندید خوش به حالتون مخصوصا اون قسمت دریا وآب بازی رو خوش باشید همیشه


اره لیلا جون عالی بود جات حسابی خالی بیا انشاا... در خدمتت باشیم
مامان یکتا
23 آبان 91 12:59
همیشه به خوشی عزیزم لنا ما هم دیگه داره بزرگ می شه خاله فداش بشه


خدانکنه عزیزم. بله بچه ها واقعا زود بزرگ میشن
مامان آرشیدا قند عسل
16 آذر 91 10:39
سلام همیشه خوش باشید چه دخمل نازی دارید ماشاالله.


سلام عزیزم مرسی لطف دارین