لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

لناخاله ریزه

پاییز

                                              من عاشق فصل پاییزم   من عاشق مهر هستم به خاطر اینکه متولد ماه مهرم   من عاشق آبان هستم به خاطر اینکه همسرم متولد آبانه البته بهار با فروردینش که جای خود داره چون نفسم متولد فروردینه خوب بگم از پاییز. میخواستم بگم آخر هر صد رنگی ورنگ عوض کردنی عریانی وآشکار شدنه . همون جور که برگهای درخت رنگ خودشونو عوض میکنن واز...
17 آبان 1391

باران رحمت الهی

از هرچه بگذریم از بارون نمیشه گذشت . این اولین بارون پاییزی کیشه امیدوارم تداوم داشته باشه واخریش نباشه . من ولنا خیلی بارونو دوست داریم مخصوصاً اینکه بریم زیر بارون وخیس بشیم. لنا تا دید بارون میاد بدو بدو رفت تو حیاط ولی بدون چتر . بارونهای کیشم خیلی خفن میبارن تند و سیل آسا ولی تایم اندک. خلاصه هر چی گفتم چتر ببر گفت نه ولی مال عروسکمو میبرم با هم بریم ادامه مطلب   چتر عروسکشو گرفته بود روی سر خودش ولی دوستش با چتر باباش امده بود.   ...
16 آبان 1391

گریه

من همیشه تو وب دخملی عکسهای خندون لنا جونی رو گذاشتم ولی این پست که فقط یه عکس داره مربوط به گریه کردن میشه. یه شب لنا یه دفعه و بدون دلیل شروع کرد به گریه کردن اونم از نوع عربی( تو کیش کم بارون میباره ولی وقتی هم شروع میشه سیل آسا میباره زود هم تمام میشه یعنی رعد وبرق و بارون وآفتاب کلا در عرض 1ربع ساعته واسه همین به بارونهای کیش میگن بارون عربی) خلاصه من نمیدونم این اشکهارو از کجا میاره به قول خودش گولی گولی اشک میریخت. هرچی من ووحید میگفتیم چی شده ؟؟؟؟؟؟ خیر فقط گریه حالا عکس العمل من چی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!! برای خوندن عکس العمل من تشریف ببرین ادامه مطلب وای نگین چه بی رحم هستم...
13 آبان 1391

دریااااااااا

  5 شنبه 21 مهر بود لنا جونی هوس دریا کرد البته از نوع شنا و................. جاتون خالی رفتیم پشت بازار ونوس . عجب آبی بود دخترم کلی آب بازی کرد ولذت برد. ساعت حدود 2 نیمه شب از ترس  کوسه وماهی بزرگ از آب امد بیرون. البته بابا وحید مجبور شد بگه کوسه  وگر نه تا صبح لنایی تو آب بود.   ...
8 آبان 1391

نقاشی

بعد از کلی تب وسرماخوردگی دخترم بهتر شده . شکر خدا . لنا خیلی خانمه توخونه همیشه خودشو سرگرم میکنه تازه منم سرگرم میکنه مخصوصا رنگ امیزی که باشه منم هستم   ...
6 آبان 1391