لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

لناخاله ریزه

کلبه درویش

1391/9/19 13:35
نویسنده : مامان نرگس
526 بازدید
اشتراک گذاری

یه شب که بی خوابی زده بود به سرمون طبق معمول رفتیم با ماشین یه چرخی بزنیم دور جزیره ولی سر در اوردیم از کلبه درویش smile emoticon kolobok وووووniniweblog.com  از شانس ما تولد یه خانمی هم بود البته اونا داخل سالن نشسته بودن ما بیرون روی تخت.

این دخمل ما هم بی جنبه گفت منم میخوام برم پیش اونا تولد بازی کنم خلاصه از ما که نههههههههههههه از لنا که میخوااااااااااااااااااااااام برمممممم  ودرآخر اگه گفتین کی برنده شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟                                   

لطفا بیان ادامه مطلب تا برنده رو ببینین 

خوووووب برنده لناییییییی بود البته منم با خودش برد تولد . امیدوارم تولدشون مبارک باشه. بعد تبریک با خجالت وشرمندگی گفتم ببخشید بچه پادشاهو از تخت میکشه پایین این دخمل ماهم منو کشته بیاد تولد شما!!! خانمه با روی باز گفت خیلی هم باعث افتخاره برای ما واین شد که لنا رفت تولد منم برگشتم پیش بابای لنا.

بعد چند دقیقه دیدم آمد گفتم چی شد امدی ؟؟؟ لنا گفت هیچی فقط میخواستم شمعو فوت کنم وبادکنک بگیرم که گرفتم دیگه هم اونجا کاری نداشتم برای همین امدم .حسابی خجالت کشیدم رفتم وتشکر کرد وبرگشتم این هم از یه شب که حوصلمون سر رفته بودلنا حسابی سرگرممون کرد

لنا

niniweblog.com

لنا

لنا جونم همیشه دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان تارا
16 آذر 91 23:41
کلبه درویش ....؟ ادامه اش؟!!!!


کلبه درویش یه چای خونن کنار دریا جات خالی رویا جون
مامان کوروش
17 آذر 91 10:37
سلام نرگس جون چه عجب اومدی این چه پستیه پس چرا نصفه است تکمیلش کن تنبل شدی نرگس ها دلمون واسه لنا تنگ شده یه عکس بزار دیگه زود باش


ای گفتی حرف دل وحیدو زدی
مامان محمد و ساقی
18 آذر 91 11:42
آفرین
خوب من موندم این یعنی چی؟؟؟؟



یعنی مینا عاشقتم فقط به خاطر تو
Windysmith
18 آذر 91 23:54
بدو بدو نرگس جون بنويس دلمون ميخواد نوشته هاي پر از انرژي تو بخونيم.


لطف داری عزیزم چشم حتماً
مامان محمد و ساقی
19 آذر 91 12:51
التماس
فقط یه عکس


الهی من بمیرم
مامان کوروش
19 آذر 91 14:10
ای جانمی لنا جونم چقدر تو خوشگل ونازی عزیزم دلم میخواد بخورمت ماشاللهدخترم دلش تولد میخواسته خوب آفرین به لنا جون که انقدر شجاعت داشته واعتماد به نفس که رفته تولد افرینامیدوارم همیشه اینجوری بمونی لنا جونماز خدا شونم باشه دختری به این خوشگلی تو جشنشون حضور داشته


مرسی لیلا جون ما هم دوست داریم راست میگی کاش همیشه اعتماد به نفسش مثل الان باشه
مامان محمد و ساقی
19 آذر 91 14:21
لنا جونم سلام گلم
دلم برات تنگ شده بود
چه پیراهن قشنگی پوشیدی عزیزم
تولد خوش گذشت خاله جون
چه بادکنک خوشگلی


حسابی لذت برده بود جاتون خالی
مامان محمد و ساقی
19 آذر 91 14:25
نرگس جون ممنون که پست گذاشتی گلم
ایشا... همیشه خوش باشی
خوبه که شبها میرین یه هوایی عوض می کنیین


اره والا وگرنه تو این جزیره فسیل میشیم
Windysmith
19 آذر 91 17:57
لنا جون چه شجاعي. من بودم كه عمرا روم ميشد برم


دست رو دلم نزار عزیزم نمیدونی بچه ادمو به چه کارهایی وادار میکنه مثلا بری تو خیابون از کسی که داره میره نون خریده یه تکه بگیری ووووووووووووووووو
وانیا باستان پور
20 آذر 91 21:33
عزیزم به وبلاگم بیا لینکم کن
مامان رقیه
24 آذر 91 22:34
سلام مامان جون خوبی شما؟ تازه وبتو دیدم .دختر ملوسی داری سالم باشه میرم یه دوری بزنم تو وبلاگت
مریم (مامان آرینا)
4 دی 91 11:12
فدای این صداقت پاکیه این کوچولوها،خدا نگهدارش باشه آفرین خاله