لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

لناخاله ریزه

پدر

1392/4/18 1:06
نویسنده : مامان نرگس
905 بازدید
اشتراک گذاری

 

پدر

 

سایه ای بود و پناهی بود و نیست

هستی ام را تکیه گاهی بود و نیست

سخت دلتنگم کسی چون من مَباد

سوگ حتی قسمت دشمن مَباد

گفتنش تلخ است و دیدن تلختر

(هست )ناگه(نیست)گرددازنظر

باورم شد این من ناباورم

روی دوش خویش اورا میبرم

میبرم اورا که اورده مرا

پاس ایامی که پرورده مرا

.........

.........

........

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

خوش بحالت خوش بحالت ای پدر

پدر

 

اگه دوست دارن تو ادامه مطلب همراهیم کنین

 

چند روزی بود حال باباجون خوب نبود از حدود 17 فروردین شروع شد . چندباری مرخص شد ولی بعد یکی دوساعت مجددا راهی بیمارستان میشد تا روز 22 اردیبهشت که من بلیط گرفتم واسه فرداش که برم اصفهان . 

البته به خاطر این این موقع رفتم که دکترها گفته بودن مرخص میشه منم واسه همون روزترخیص بلیط گرفتم.

 

صبح داشتم چمدونمو میبستم که خواهرم سوزانا اس داد که بلیطت واسه چه ساعتیه ؟ گفتم چطور؟گفت بابا حالش خوب نیست . حالا همون موقع هم دکتر رفته بود برگه ترخیص رو داده بود به خواهرم بره حسابداری . داداشم هم رفته بود امبولانس بگیره که بابا راحت تر بره خونه.

منم زنگ زدم که راست بگو چیزیی شده ؟گفت نه بهتره ولی نتونست اسم منو به دکتر بگه فقط گفت دخترمه. دکترهم گفت اشکال نداره اذیتش نکن خوابش برده بزار وقتی بیدارشد دوباره میپرسم ازش.

اون خواب نبوده بلکه بابا رفته بوده تو کمابعد چند لحظه حدود 30تا دکتر میرن اتاقش. خواهرم هم دیگه جواب تلفن نداد.

زنگ زدم به مامانم اون گفت خبری نیست دارم واسه ظهر بابات که میاد خونه سوپ میپزم . من گفتم مامان بابارفت تو کما. مامانم گفت نه مامان کی گفته ؟ دیگه نتونستم صحبت کنم .

حدود 2بود رفتیم فرودگاه . وحیدازسر کار امد مارو برسونه داشتم کارت پرواز میگرفتم که دیدم مامانم زنگ زد گفت سوار شدی ؟ گفتم نه هنوز . گفت پس با وحید بیا .

بابامو ندیدم الهی بمیرم .

برای اولین بار دوست نداشتم برم خونه مامانم . جای بابام خیلی خالی بود خیلی.

دیگه شرایط خونه گفتن نداره . لنا فکر میکرد بیمارستانه.

فردا صبح لنا که دیده بود مثل یه ادم بزرگ هق هق میکرد میگفت باباجونمو میخوام .

دیگه نگفتنش برای من راحت تره

دوستهای عزیزم مرسی تو این مدت همراهم بودین . مرسی از کامنتهاتون و مرسی از

مینا جون  (مامان محمد وساقی) لیلاجون (مامان کوروش ) مریم جون (مامان سلما) که تو وبهاشون برام پست گذاشتن وباران عزیز وهمه دوستهای خوبم  امیدوارم همیشه شاد باشین وسلامت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (35)

مامان کوروش
18 تیر 92 13:56
نرگس جون عزیزم خداوند پدرت رو رحمت گنه حتما اون الان توی آرامش و جاش توی بهشت
عزیزم خیلی سخته حداقل من درکت میکنم نرگس خاطره اون روز همیشه مثل کابوس جلوی چشمامون میمونه خیلی بده خیلی خدا بهمون صبر بده
واقعا مرگ عزیز اونم پدر و مادر خیلی سخته و درک این مسئله واسه بقیه سخت نرگس اصلا نمیتونن ادم رو درک کنن و این خیلی ازار دهنده است خیلی
از خدای خوبم واسه تمام کسانی که عزیزشون رو از دست دادن طلب صبر دارم همچینین تو نرگس مهربونم

خیلی سخته لیلا . واقعا درکم میکنی عزیزم. مرسی عزیزم همچنین خدا پدر شما رو هم رحمت کنه روحشون شاد باشه
زینب
18 تیر 92 14:12
واقعا ناراحت شدم نرگس جون خدا بهتون صبر بده روح پدرتون شاد باشه


مرسی زینب جون همیشه شاد باشی
ریحان
18 تیر 92 14:49
هیچی نمیتونم بگم
از خدا براتون صبر آرزو میکنم


مرسی ریحان جون . خوبی شما؟
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 18:30
سلام گلم
الهی مینا برات بمیره
یادمه خونمون بودی و بابا بیمارستان بود چقدر استرس داشتی
وای من ناراحتی تو رو از نزدیک دیدم


خدانکنه عزیزم . یادته کاش این بارم مثل اون دفعه دیده بودمش
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 18:30
وقتی این شعرها رو خوندم دل گرفت
خدا بیامرزتشون.روحشون شاد باشه

وای خداااااااااااااااا


مینا چند بیتشو ننوشتم . خدارفتگان شمارو هم بیامرزه.
مینا این کتاب شعر خیلی قشنگه
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 18:31
من منتظر یه پست باحال بودم اینجا بذاری ولی اصلا" یادم نبود که جای چنین پستی اینجل خالیه.منو ببخش


مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 18:31
نرگس جون من شخصا" وظیمو انجام دادم.اصلا" اونروزها دلم نمیخواست پست بذارم


نه عزیزم لطفت بود نه وظیفه. خدا واسه هیچ کس نخواد
مامان محمد و ساقی
18 تیر 92 18:32
ایشالله همیشه شادی براتون بیاد.خانوادت سلامت باشن و زیر سایه آقا وحید و در کنار لنای گلم شاد و خوشبخت باشی


مرسی دوست خوبم همچنین شما
لی لی
19 تیر 92 12:05
نرگسی جونم سلام امیدوارم خوب باشی عزیزم از خدای برات طلب آرامش میکنم دوست خوبم تو این ماه عزیز ما رو از دعای خیرت فراموش نکن
مامان محمد و ساقی
19 تیر 92 23:30
نرگس پست جدید گذاشتم.خصوصی رمز رو هم گذاشتم
بهناز مامی یلدا و سروش
20 تیر 92 2:50
خدا رحمت کنه پدر بزرگوارتون رو . انشاالله سایه مادر عزیزتون تا ابد روی سرتون باشه.
و از این به بعد از شادیهاتون بنویسین


چشم عزیزم . مرسی خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه
مامان محمد و ساقی
21 تیر 92 14:29
سلام نرگس جون.خوبی؟ فکر کنم گپ مشکل داره امروز میگم کامنتهای کجا رو میگی نیست؟ تومدم وبت کامنتهای خودت که بود. لطفا" بیشتر توضیح بدهید
اتنا مامان نگین
21 تیر 92 17:35
سلام عزیزم ایشالله بابایی رو خدا رحمت کنه .میدونم خیلی سخته وفراموش شدنی نیست ولی اروم باش وارامش داشته باش تا اونم اروم باشه .یادمه مامانم که فوت کرد به خواب یکی از اقوام اومده بود وگفته بود فقط به احمد(بابام)وبچه هام بگید اینقد بی تابی نکنن.پس تا میتونی براش فاتحه بگو تا به ارامش برسه .بی شک اونا تو بهترین جا هستن .دوستت دارم وبرات از خدا صبر وارامش میخوام .هرچند بعد 12 سال هنوز اروم نشدم.
sana
22 تیر 92 17:30
لیلا مامان پرنیا
22 تیر 92 17:45
سلام گلم من همیشه به لنا جون سر میزنم ولی چون دیر به دیر اپ میکنی فاصله ها بیشتر میشه ولی الان که این پست رو دیدم خیلی ناراحت شدم خدا صبرتون بده وروح پدر بزرگوارتون رو تو این ماه مورد مغفرتش قرار بده
مامان کوروش
23 تیر 92 8:03
سلام نرگس مهربونم خوبی عزیزم ممنون که به یادمی منم اینجام وهستم گلم مراسم تموم شد دیروز روز قشنگی نبود واسم ولی خوب گذشت به امید اینکه دیگه شادی باشه توی زندگی هامون
خداوند پدر مهربونت رو رحمت کنه
مرسی که اومدی عزیزم لنا جونم رو ببوس یه پست بزار با عکسش دلم تنگ شده واسش


سلام خوبی عزیزم لیلا جون خوبیش اینه میگذره چه تلخ چه شیرین . ولی خاطرش همیشه میمونه. همیشه خدا براتون شادی بخواد دوستم. دارم پست تولد لنارو کامل میکنم
مامان محمد و ساقی
25 تیر 92 1:16
سلام نرگس جونم چقدر وبلاگت خوشگل شده منو داری غم نداری یه عکس از لنا جونی بذار لطفا"
مریم(مامان آرینا)
26 تیر 92 15:34
واااااااااااااااااااااااااای عزیزم اومدم وپستتو که دیدم الهی بمیرم تسلیت بهت میگم چه روزای سختیو گذروندی امیدوارم غم آخرتون باشه اصلا" نمیدونم چی بگم واقعا" نمیدونم
مامان محمد و ساقی
27 تیر 92 0:42
سلام نرگس جون کجایی؟ بهتری؟
مامان محمد و ساقی
28 تیر 92 0:54
سلام نرگس جون چطوری؟کجایی؟
نماز صبح برای تو و برای شادی روح پدرت دعا کردم


مرسی مینا جون. هستم زیر سایتون
مامان ساقی و محمد
29 تیر 92 23:45
سلام نرگس جون
چی شده عزیزم؟
چرا بهم ریختی؟
دو دفعه هم اس دادم جواب ندادی
نگران شدم

از همدلیت هم ممنونم عزیزم


مینا چی بگم والا . شرمنده دیر دیدم
مریم مامان سلما
31 تیر 92 3:02
عزیزم خیلی ناراحت شدم این پست و خوندم و دلم خیلی گرفت خدا رحمت کنه باباتو انشاالله سایه مادرت همیشه با تن سالم بالای سرت باشه. خدا رو شکر که دوستای خوبی داری و احوال پرست هستن الهی همیشه تو زندیگ خوشی باشه عزیزم


مرسی مریم جون خداحفظ کنه پدرو مادر تو رو. همیشه سلامت باشن. اره والادوست خوب یه نعمته
مامان محمد و ساقی
3 مرداد 92 13:10
سلام
خوبی؟
پیدات نیست!
نرگس خواهش و التماس میکنم یه پست بذار با عکس های جدید لنا جون
چرا اینقدر تنبلی
عکسها رو ایمیل کن برام رمز رو هم بده تا خودم وبت رو آپ کنم
دیگه نمیام وبت تا یه پست بذاری با عکس جدید لنا جون

الهی من بمیرم به جون خودم کلافم میدونی دیگهههههههه
مامان کوروش
3 مرداد 92 19:19
سلام نرگس جون وبلاگت قشنگ شده خیلی خیلی یه پست جدیدی بزار نرگس دلمونواسه لنا تنگ شده ببینیم بزرگ شده این گل دختر ما


سلام مرسی چشمات قشنگ میبینه . اگر این مینا باعث بشه وب من یه رنگی بگیره
مامان کوروش
6 مرداد 92 9:35
سلام نرگس جونم عزیزم مرسی بابت تبریک و کامنت زیبای که واسم گذاشتی نرگس جون امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی گلم پس پست کو


خواهش میکنم لیلا جون ببخش واست پست تولد نذاشتم شرمندم عزیزم . لیلا حس پست ندارم
یه مامان مهربون!!
7 مرداد 92 20:09
سلام عزیزم!مرسی که اومدی پیشم...خدا پدرتو رحمت کنه و بهتون ارامش عطاکنه...خیلی ناراحت شدم پستتو خوندم...راستی منم رمز میخوام


مرسی امدین پیشمون . نمیخواستم ناراحتتون کنم ببخشید . چه میشه کرد دنیاس دیگه الان برات خصوصی میزارم
لی لی
9 مرداد 92 0:33
salam dostam ye khabari az khodet be ma bede negaran mishim dokhtar


امدم الان عزیزم
sana
9 مرداد 92 19:48
salam narges joon man bad az 10 mahdobare oumadm.khoshhal misham bem sar bezanin
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 92 14:47
سلام نرگس کجایی؟ بیا یه خبر بده از خودت در رابطه با اون موضوع
مامان محمد و ساقی
15 مرداد 92 1:06
سلام چرا از گپ حذف شده بودی؟ خوبی؟کجایی؟
sana
16 مرداد 92 1:53
سلااااام عزیزم.حالتون خوبه؟؟مدت هاست که ازتون خبری نیست.سعی کنید بیشتر بیاین اینجا وخودتون رو مشغول کنین.تا حالو هواتون عوض شه دلمون واسه لنایی تنگیـــــــــــــــده.عکسای جدید مـــــــوخوایم
لیلا مامان پرنیا
17 مرداد 92 18:26
همیشه لحظه خداحافظی"صاحبخونه دم در به مهمونش لبخند میزنه ! لبخند خدا گوارا... عیدتون پیشاپیش مبارک
مامان محمد و ساقی
19 مرداد 92 1:26
کجایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان محمد و ساقی
19 مرداد 92 19:37
ممنون که اومدی نرگس جونم ای کاش میموندی تا می اومدم.داشتم با محمد ریاضی کار میکردم
رزیتا مادر آرمیتا
18 شهریور 92 17:09
نرگس جون سلام . عزیزم خداوند روح پدرت و شاد و با امام حسین و حضرت علی همنشین کنه . آمیــــــــــن ------------------------------------------ ماشالا به لنا کوچولوی ناز . خیلی دوست داشتنیه . تقریبا همسن دختر من . ایشالا خدا واسمون نگهشون داره . عزیزم اگه وقت کردی خوشجال میشم به وب آرمیتای من هم سر بزنی . بــــــــــــوس